روز9دی چو روز عاشورا بود ایران به مثال کربلاغوغا بود
یاران ز جان گذشته سید علی چون موج خروشان، همه جا دریا بود
صد شکر که با آن همه تزویر وریا فرجام همه فتنه گران رسوا بود
زیرا زپس تیرگی و ظلمت شب خورشید عیان ز مژده فردا بود
این کشتی طوفان زده بر ساحل رفت چون صاحب آن مهدی وهم زهرا بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای نهم دی،تو جاودان خواهی ماند چون چشمه زلال وهم روان خواهی ماند
صد قرن اگر بگذرد از خاطره ات والله که تا ابد جوان خواهی ماند
برفتنه گران اگر مثال تیری برقلب بسیجیان چو جان خواهی ماند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن روز که ملت و ولی باهم شد طومار همه فتنه گران درهم شد
از لطف خدا ورهبرم سید علی شر فتنه گر از سر ایران کم شد
باسمه تعالی
بسیج
بسیج جان به کف هستم فدای قرآنم به راه سرخ شهادت مطیع فرمانم
به روز پنجم آذر به امر پیر خمین نوشته بر در خوبان که نسل سلمانم
بسیج و لشگر مستضعفان مرا نامید مقام سربازی گمنام شکوه آرمانم
دریغ و حسرت از آن آفتاب صدره نشین مرید امر ولی ، سید خراسانم
به کارنامه ی 8 ساله ام ز جان بنگر که دردفاع مقدس فتوح میدانم
مبین که قصه ی برجام دلم مکدر کرد به مصلحت ز لطافت چو ابر و بارانم
به جان خامنه ای آن امام فرزانه به یک اشاره ی او سنگ و صخره می مانم
پیام من به شیاطین فتنه ها این است چه باکم از صف موشان ز خیل شیرانم
به دشمنان قسم خورده این مسلم گشت ز جور و سازش و تسلیم تهی ست دامانم
به ماهواره و بعضا گزینه ای درمیز همیشه دل خوش این ادعاست می دانم
امانتی بود این انقلاب اسلامی رسد به حضرت مهد ی زعهد و پیمانم
تمام هستی و جانم و خون در رگ خود نثار راه ولایت و خاک ایرانم
به راه عشق و شهادت خمی به ابرو نیست که ازتبار دلیران و خوی مردانم
مباد غفلت از این راه پرفراز و نشیب که مجری وصیت و گفته شهیدانم
به پشت گرم ولایت و ایزد منان به رزم کفر و حقیقت حریف شیطانم
بسیج مکتب عشق است و جاودان نامش فدای این ره رضوان دهم دو چشمانم
کنون که جنگ محارب ز خوف و بیم صلح است به طرح هجرت و سازندگی و عمرانم
دفاع من ز ستم دیدگان رامرزی نیست در آرزوی غزه و قدس ، سوریه و لبنانم
به یک اشاره ی رهبر وطرفه العینی نثار هرقدمش می دهم تن و جانم
مقام و منصب دنیا به نزد من خوار است که بنده ام و رضا ازخدای سبحانم
ملامتم مکن ای عاری از دل آشفته که شاکرم همه عمر بر خدای رحمانم
منصور حسن خانی /تخلص آشفته
باسمه تعالی
شکر که آن ماه بدر...
باز رسید فصلی از ، هجرت آن آفتاب آن که برد نام او، زچشم کفارخواب
از غم روی ماهش ، سینه به تنگ آمده اشک به خون مبدل، شدهمه دلها کباب
صلابت و درایت ، درسخنش قلب او برای این مرز و بوم ،همیشه درتب و تاب
زدوده شر شیطان ، زجای جای ایران گشته به عالم کنون ، معرف دین ناب
هیبت و قدرت خصم ، به یک سخن فروریخت نی غلطی توان کرد ، کرده جلاالش چو غاب
گرچه میان مانیست ، رهبرآزادگان عطر دل انگیز او، رمزگشای هرباب
درشب تار ازعطش، به شوق یک قطره آب ستاره ای پرازنور، ذلاله ای ازسهاب
شوکت خردادماه، آینه ی منجلی برکت آن پایدار، شمیم آن چون گلاب
نهضت دینی وی، امانتی نزد ما تابرسد به مهدی، صاحب این انقلاب
منقبت شهیدان، مایه فخرعالم رازی از آن نگاهش، برهمگان بی جواب
کی سرتسلیم داشت؟ نه ترس و بیم ازعدو درصف پیکارحق ، لشگراوچون شهاب
درشب رحلت او، فتنه کمی جان گرفت گفت که پیری گذشت ، رسیده دوران شاب
شکر که آن ماه بدر، به جای خورشید شد فتنه ِ فرصت طلب ، گشته بسان سراب
به زخم قلب امت ، مایه تسکین شده رهبری درشان او، عین کمال و صواب
خامنه ای ازآن روز ، امام فرزانه شد رهاند کشتی خلق ، زموج و طوفان و آب
دشمن واقعی را ، به امتش شناساند به صبرو بالطف حق، گرفت ز مکرش نقاب
بهر حفاظت ازدین، حبل خدادست او زکلک او می چکد، طلیعه ِ صدکتاب
شرارت فتنه گر، کسی خریدارنیست خوارو زبون نزدخلق، به شکل تفضیح قاب
ما همه آزاده ایم، لشگری آماده ایم کرده به یک اشاره، خانه دشمن خراب
حسرت آشفتگان برات دیدار یار، آن که سلاله اش از، فاطمه و بوتراب
تخلص آشفته / منصور